همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...
درباره من
به نام خداوند بخشنده و مهربان
.چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
سند عقل مشا است همه می دانند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
بر من عاشق مسکین به حقارت منگر
دل من وسعت دریاست اگر بگذارند
من ز اظهار نظر های دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم مکنید ای مردم
دل من مال شماهاست اگر بگذارند
دل دیوانه ی من این همه بیهوده نگرد
خانه ی دوست همین جاست اگر بگذارند.
ادامه...
فرق آرامش و آسایش چیست ..؟ آسایش یک امر بیرونی و آرامش یک پدیده ی درونیه ، مردم ممکنه خیلی تو آسایش باشند اما معدود افرادی هستن که در آرامش زندگی میکنن آسایش یعنی راحتی در زندگی که با امکانات و ثروت خوب و زیاد به دست میاد هرچی دلشون بخواد میخرن هر کجا خواستن میرن و ... آرامش رو کسانی دارن که از درون سالم و سلامتند شاید بی چیز باشن اما دلشون خوشه به اونچه دارن راضین چه خوب میشد که ما در عین آسایش ، آرامشم همرامون بود ..!؟
در خرابات مغان نور خدا میبینم این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو خانه میبینی و من خانه خدا میبینم خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن فکر دور است همانا که خطا میبینم سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب این همه از نظر لطف شما میبینم هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال با که گویم که در این پرده چهها میبینم کس ندیدهست ز مشک ختن و نافه چین آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید که من او را ز محبان شما میبینم
مرغ آمین درد آلودی است که آواره بمانده رفته تا آنسوی این بیداد خانه بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه ... . . . . . باز میشه این در صبح میشه این شب صبر داشته باشد .....
مادری میگفت : به دیوار تکیه کن ، ولی به مردها ، نه ...! که دیوار اگر پشتت را خالی کرد ، سنگ است و گچ ، نهایت سرت میشکند ..! ولی اگر مردی رهایت کرد ، دلت میشکند ، روح و تمام زندگیت میشکند ، و زنی که بشکند ، سنگ میشود ، سرد و سخت ، که نه میخندد ، و نه میگرید ..! و این یعنی فاجعه ...! فاجعه زنیست که از دلداده گی ترسیده ..!؟
بهار در راه است و من آرام آرامم... بهار در راه است ... وبوی تو پرمیشکد تاخود من ... بوی تو ... پرچین هزار تب میشود دور تنم در این روزها سرد و تلخ زمستانی ...
بهار نزدیکه وشکوفه های آلوچه ورقص دل انگیزشان در باد نشان از آرامشی محض دارد و بهاری دانگیز . برایتان سلامتی وتندرستی و ساختن سالی پربار آرزومندم روزگارتان خوش وپاینده باشید.[گل][گل][گل][گل]
فرق آرامش و آسایش چیست ..؟
آسایش یک امر بیرونی و آرامش یک پدیده ی درونیه ، مردم ممکنه خیلی تو آسایش باشند اما معدود افرادی هستن که در آرامش زندگی میکنن
آسایش
یعنی راحتی در زندگی که با امکانات و ثروت خوب و زیاد به دست میاد هرچی دلشون بخواد میخرن هر کجا خواستن میرن و ...
آرامش
رو کسانی دارن که از درون سالم و سلامتند شاید بی چیز باشن اما دلشون خوشه به اونچه دارن راضین چه خوب میشد که ما در عین آسایش ، آرامشم همرامون بود ..!؟
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن
فکر دور است همانا که خطا میبینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
این همه از نظر لطف شما میبینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که در این پرده چهها میبینم
کس ندیدهست ز مشک ختن و نافه چین
آن چه من هر سحر از باد صبا میبینم
دوستان عیب نظربازی حافظ مکنید
که من او را ز محبان شما میبینم
"حافظ"
ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ ﺍﻓﺮﯾﻘﺎ ، ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﻧﺪ . ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﺩﯾﮕر نمیتوﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ . ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺟﯿﻎ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﭘﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺵ ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻫﺎﯾﯽ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺍﻡ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎ ًﺷﮑﺎﺭ ﺷﮑﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . باورها و ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻏﻠﻂ ﻭ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺩﺳﺖ ﻧﯿﺎﻓﺘﻨﯽ ﻣﺎ ، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ . آنچنان به تجملات و ظواهر زندگی چسبیده ایم و حاضر نیستیم رهایشان کنیم ، که اصل زندگی را فراموش کرده ایم . ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ . ما زندانی افکار خودمان هستیم ...
مرغ آمین درد آلودی است که آواره بمانده
رفته تا آنسوی این بیداد خانه
بازگشته رغبتش دیگر ز رنجوری نه سوی آب و دانه ...
.
.
.
.
.
باز میشه این در
صبح میشه این شب
صبر داشته باشد .....
مادری میگفت :
به دیوار تکیه کن ،
ولی به مردها ، نه ...!
که دیوار اگر پشتت را خالی کرد ،
سنگ است و گچ ، نهایت سرت میشکند ..!
ولی اگر مردی رهایت کرد ،
دلت میشکند ،
روح و تمام زندگیت میشکند ،
و زنی که بشکند ،
سنگ میشود ،
سرد و سخت ،
که نه میخندد ، و نه میگرید ..!
و این یعنی فاجعه ...!
فاجعه زنیست که از دلداده گی ترسیده ..!؟
بهار در راه است و من آرام آرامم...
بهار در راه است ...
وبوی تو پرمیشکد تاخود من ...
بوی تو ...
پرچین هزار تب میشود دور تنم
در این روزها سرد و تلخ زمستانی ...
بهار نزدیکه وشکوفه های آلوچه ورقص دل انگیزشان در باد
نشان از آرامشی محض دارد و بهاری دانگیز .
برایتان سلامتی وتندرستی و ساختن سالی پربار آرزومندم
روزگارتان خوش وپاینده باشید.[گل][گل][گل][گل]