همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...
درباره من
به نام خداوند بخشنده و مهربان
.چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
سند عقل مشا است همه می دانند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
بر من عاشق مسکین به حقارت منگر
دل من وسعت دریاست اگر بگذارند
من ز اظهار نظر های دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم مکنید ای مردم
دل من مال شماهاست اگر بگذارند
دل دیوانه ی من این همه بیهوده نگرد
خانه ی دوست همین جاست اگر بگذارند.
ادامه...
چه خود ساخته هایی ... که مرا سوخت ... و چه سوختن هایی ... که مرا ساخت ... ای خدای من ... مرا فهمی عطا کن ... که از سوختنم ... ساخته ای آباد ... از من بجا ماند ...
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن . . . شرط اول قدم آنست که مجنون باشی . . . نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن . . . ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی . . .
عکس اول را گذاشت روی میز: این پسر اولم محسن است عکس دوم را درآورد و گفت: این پسر دومم محمد، دوسال از محسن کوچکتر بود عکس سوم را در آورد رفت بگوید این پسرسومم... دید شانه های امام میلرزد. فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت: 4 تا پسرمو دادم که اشک شما رو نبینم.
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ . . .
ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ . . .
ﮔﺎﻫـــــﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ . . .
ﮔﺎﻫــــــــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ . . .
ﮔﺎﻫــــــــــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺍﻡ . . .
ﮔﺎﻫـــــــــــﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ . . .
ﮔﺎﻫـــــــــــــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ . . .
ﮔﺎﻫـــــــــــــــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨـــــــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ . . .
ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳــــــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕــــــــﻮﯾﻢ :
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ ﺁﻣﻮﺧــــــــﺘﻪ ﺍﻡ . . .
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤـــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ . . .
ﺷﺎﯾﺪ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ . . .
ﺍﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ .. ﻣـــــــــــــﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ . . .
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ.....
((زنده یاد حسین پناهی))
چه خود ساخته هایی ...
که مرا سوخت ...
و چه سوختن هایی ...
که مرا ساخت ...
ای خدای من ...
مرا فهمی عطا کن ...
که از سوختنم ...
ساخته ای آباد ...
از من بجا ماند ...
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن . . .


شرط اول قدم آنست که مجنون باشی . . .
نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن . . .
ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی . . .
عکس اول را گذاشت روی میز: این پسر اولم محسن است
عکس دوم را درآورد و گفت: این پسر دومم محمد، دوسال از محسن کوچکتر بود
عکس سوم را در آورد رفت بگوید این پسرسومم... دید شانه های امام میلرزد.
فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت: 4 تا پسرمو دادم که اشک شما رو نبینم.
ممنونم از لطف حضو.رتون دوست گرامی




قدر پاییز رو باید دونست
سلام وعصرتون بخیر دوست گرامی



پاییز فصل طنازی طبیعت است برای بندگان خدایش
سلام وعرض ارادت وادب دوست گرامی













اومدن پاییز وفصل زندگی دوباره رو به شما تبریک میگم
وچه عکس نوشته ای زیبای خواندم
احسنت