عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

شکفتی همچو گل در بازوانم


تو را دارم ای گل، جهان با من است


تو تا با منی، جان جان با من است


چو می‌تابد از دور پیشانی‌ات


کران تا کران آسمان با من است


چو خندان به سوی من آیی به مهر


بهاری پر از ارغوان با من است !


کنار تو هر لحظه گویم به خویش


که خوشبختی بی‌کران با من است


روانم بیاساید از هر غمی


چو بینم که مهرت روان با من است


چه غم دارم از تلخی روزگار،


شکر خنده آن دهان با من است

 

نظرات 2 + ارسال نظر

دیگرنیامدنهایت را هم دوست دارم...
مثل آن آمدن ناگهانیت...
نمی‌دانی ...
آن لحظه های انتظار چه دلهره‌ی شیرینی مرا درآغوشش می‌کشد
چقدر وسوسه‌ی رویاهای دزدکی دیدنت...
از پشت این ماس ماسک مجازی...
آن لحظه‌ها را دوست تر دارم مثل یک بوسه طولانیست...
نگرانم نباش به نیامدنهایت برس من اینجا...
من اینجا...
بایادت ...
با رویای آمدنت...
عالمی برای خودم ساخته ام...
که تو درآنجا ...
در آنسوی تمام دلواپسیهایم
در آغوش هیچ نگاهی پیدایش نمی‌کنی...

آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتش‌افشان خوشتر است

هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است

تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است

درد عشق تو که جان می‌سوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است

درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است

می‌نسازی تا نمی‌سوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است

چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است

خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوشتر است

همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشتر است

"عطار"

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.