از تمامی رودهایی که به چشم دیدهام
رودخانه تویی
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه های با تو نشستنی
سرودنی نیست
این لحظه های ناب
در لحظه های بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ
از تو شنیدنی است.
×
این سر
- نه مست باده ٬
این سر که مست
مست دو چشم سیاه توست
اینک به خاک پای تو می سایم
کاین سر به خاک پای تو با شوق ستودنی ست ...
نخست ،عشقی ست سبز
و عشق ، در قلب سرخکه چندها برابر عالم است...
دختر که باشی گیسوانت رودِ جاریست
قلب درون سینهات هم یک قناریست
دختر که باشی دست تو یعنی نوازش
دختر که باشی شانه هایت استواریست
دختر که باشی گاه میخندی و گاهی
آب و هوای چشمهات ابری بهاریست
دختر پر از شور است، شیرین است دختر
دختر همیشه آن کسی که دوست داریست
ادامه مطلب ...
می توان عاشق بود
به همین آسانی ..عشق یعنی رنگ زیبای انار..
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکان های دل !
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور !
ای منشور !
ای تمام طیف های آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور ! ای دلشوره ی شیرین !
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم !
ای نمی دانم !
هر چه هستی باش!
اما کاش...
نه جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
فریدون مشیری:
عاشقم…..
رهایم کن غم امشب،،،
که من با یاد او پیمانه بر دستم...
به یاد عشق او همواره من مستم....
به یاد عشق مى خوانم...
به یاد عشق مى رقصم....
خیالش با من است و من،،،،
از این رویا سرمستم...
از آن دورهاى شهر پیداست کور سویى،،،
چراغ خانه معشوق مى سوزد،،،
و من شادم از این گرمى که او،،،
در دست یار خود سرمست است....
من و یادش، من و غم ها، من و تنهایى تن ها...
ولى دلخوش ز آنجا که مى دانم،،،
به چندین عاشق و معشوق سرمست است.....
به یادم آید آن هنگام،،،
که مى گفت او مرا هر دم،،،
که بسیار دوستم دارد.
من زل می زنم به دست هایت ،
به ساعت مچی طلایی ات ، به آستین پیراهنت ،
تا فرو نروم در زمین ..
لکنت زبان هم بهانه خوبی ست برای مزه مزه کردن اسمت .. !!
..
..
..
..
دوچیز بهترین اند…❥زیستن از سره شوق و خندیدن از ته دل…
امیدوارم هردو ماله شما باشه…
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز