عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

دریا هم اینچنین که منم بردبار ، نیست

دلتنگی

یعنی

روبروی دریا ایستاده باشی و

خاطره‌ی یک خیابان خفه‌ات کند.


اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز...
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با او چه خوب می شود از حال خویش گفت!
دریا که از اهالی این روزگارنیست...
امشب ولی هوای جنون موج میزند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست!...
ای کاش از تو هیچ نمی گفتمش ببین
دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست