نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد
گل از تو گلگون تر
امید از تو شیرین تر
نمی شود پاییز
فضای نمناک جنگلی اش
برگ های خسته ی زردش
غمگین تر از نگاه تو باشد
نمی شود که تو باشی، من عاشق تو نباشم
...
نمی شود که شب هنگام
عطر نگاه تو باشد
"محبوبه های شب" هم باشند.
نمی شود که تو باشی, من عاشق تو نباشم
نمی شود که تو باشی
درست همین طور که هستی
و من, هزار بار خوبتر از این باشم
و باز، هزار بار، عاشق تو نباشم.
نمی شود، می دانم
نمی شود که بهار از تو سبزتر باشد...
خدایا ...
می دانم این روزها از دستم خسته ای
کمی صبر کن خوب می شوم ...
بگذار باران بزند
دلم بگیرد
می روم زیر آسمانت
دست هایم را می سپارم به دستت
سرم را می گیرم به سمتت
قلبم مالِ تو
اشک هایم که جاری شود
می شوم همانی که دوست داری ...