عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

و ناگهان به یاد کسی می افتم . . .


سرشارم
از شعرهای نچیده
روزهای نیامده
اتوبوس هایی مملو آدمیانی که به تعطیلی می‌روند
قلبی که روی دست بهار مانده است
کف‌های پر کشیده بر پر مرغانی که به سمت شمال می روند.
سرشارم از شکایت سنگ‌ها وقتی که در ترنم رودخانه ترک می خورند
سرشارم از برف، از ترنم انگور، نور
و در انتظارم
از بُن تاریکی آفاقم را روشن کنی
من برخیزم
و در درخشش روزی دیگر
باقی زندگی را پی گیرم

....

نظرات 1 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.