همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...
درباره من
به نام خداوند بخشنده و مهربان
.چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
سند عقل مشا است همه می دانند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
بر من عاشق مسکین به حقارت منگر
دل من وسعت دریاست اگر بگذارند
من ز اظهار نظر های دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم مکنید ای مردم
دل من مال شماهاست اگر بگذارند
دل دیوانه ی من این همه بیهوده نگرد
خانه ی دوست همین جاست اگر بگذارند.
ادامه...
هرگز این قصه ندانست کسی آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست سر فرو داشت نمی گفت سخن نگهش از نگهم داشت گریز مدتی بود که دیگر با من بر سر مهر نبود آه ، این درد مرا می فرسود : " او به دل عشق دگر می ورزد " گریه سر دادم در دامن او های هایی که هنوز تنم از خاطره اش می لرزد ! بر سرم دست کشید در کنارم بنشست بوسه بخشید به من لیک می دانستم که دلش با دل من سرد شده است...
هرگز این قصه ندانست کسی
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من بر سر مهر نبود
آه ، این درد مرا می فرسود :
" او به دل عشق دگر می ورزد "
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز تنم از خاطره اش می لرزد !
بر سرم دست کشید در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم که دلش با دل من سرد شده است...
امروز به کوی تو گرفتار زیاد است
مثل من شرمنده گنهکار زیاد است
اما کرم توست که بسیار زیاد است
بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است
در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند
وقت کرم تو فقرا فرق ندارند
یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را
با خویش بیارد دل و جان نگران را
گفتی که گناه دل پر آه ببخشی
امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی
[گل]