من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم
تو باید تازهگیها
از اینجا گذشته باشی.
گفتوگویِ مخفی ماه وُ
پردهپوشیِ آب هم
همین را میگویند.
دیگر نیازی به دعای دریا نیست
گلدانها را آب دادهام
ظرفها را شستهام
خانه را رُفت و رو کردهام
دنیا خیلی خوب است،
بیا!
علامتِ خانهبودنِ من
همین پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است،
تا تو نیایی
پرده را نخواهم کشید.
ای شب آرام، ای نور ماه، ای عطر شکوفه ها، امشب به سراغ یار من روید، شاید که او چشمانش را از برای خفتن بر هم نهاده، خواب دلپذیری بیند. کاری کنید که در خواب خوش، مشتاقانه از من یاد کند و سحرگاهان از پی دیدار من، انگشت بر در اتاقم زند. ای عطر شکوفه ها، ای نور ماه، ای شب آرام، مبادا مرا فریب دهید، زیرا صبحگاهان طعم بوسه های او، به من خبر خواهد داد که دیشب به بالینش رفته اید یا نرفته اید.
" از ادبیات ژاپنی، ترجمه ی شجاع الدین شفاء
سلام ودرود بر شما دوست گرامی ، احسنت، چه زیبا و ساده و بی تک و بی شیله پیله
بسیار زیباست . . .
روزهــــــــــا میگذرنـــــد و من هر روز... دنیا را بیشتر میشناسم، عاقل تر می شوم و محتاط تر... نمیدانم شاید فقط ترسوتر میشوم... اما این را میدانم که... دیگر کمتر رویا میبافم، دیرتر آدمها را باور میکنم، کمتر از زشتیها تعجب میکنم، و بیشتر احساساتم را نادیده میگیرم. روزها میگذرند و من هر روز بیشتر از دنیای سادگی ام فاصله میگیرم...
سلام
به منم یه سری بزن خوشحال میشم