عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

عاشقم..



فریدون مشیری:

عاشقم…..
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی……
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..
به کسی کینه نگیرید
دل بی کینه قشنگ است
به همه مهر بورزید
به خدا مهر قشنگ است
دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی
بوسه هم حس قشنگی است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشارید به آغوش عزیزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمی آغوش قشنگ است
نزنید سنگ به گنجشک
پرگنجشک قشنگ است
پرپروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است
نسترن را بشناسید
یاس را لمس کنید
به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخندید
همه جا عشق بورزید
سینه با عشق قشنگ است
بشناسیدخدا
هر کجا یاد خدا هست
هرکجا نام خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است

نظرات 5 + ارسال نظر
دندون 21 مرداد 1394 ساعت 08:44 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

غیبت داری حواست هست؟؟؟؟

دلسوختگان 20 مرداد 1394 ساعت 15:14

خدایا رحمتی کن ...

" تا ایمان " ...

نام و نان برایم نیاورد ...

" قوتم بخش " ...

تا نانم را ...
و حتی نامم را ...
در خطر ایمانم افکنم ...

" تا از آنها باشم " ...

که پول دنیا را می گیرند ...
و برای دین کار می کنند ...

" نه از آنها که " ...

پول دین می گیرند ...
و برای دنیا کار می کنند ..!!؟؟


"دکتر علی شریعتی"

دلسوختگان 17 مرداد 1394 ساعت 22:30

شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هاشان
الفبای دلت معنای"نشکن!" را نمی فهمد
هزاران بار دیگر هم بگویی "دوستت دارم"
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد
من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد
چراغ چشم هایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
دلم خون است تا حدی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد
برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد ...

"مرحومه نجمه زارع"

آنگاه که نیستم . . .
کمی به من فکر کن . . .
آنگاه که فراموشت هست یادم . . .
کمی به من فکر کن . . .
تا که مرحمی باشد . . .
برای دنیاییم که تنها به تو فکر می کردم . . !؟

"دل سوختگان"

دندون 17 مرداد 1394 ساعت 09:51 http://roozhaye-zendegie-man.blogsky.com

روزت زیبا عزیزم...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.