عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

دختر که باشی ...


دختر که باشی گیسوانت رودِ جاریست
قلب درون سینه‎ات هم یک قناریست

دختر که باشی دست تو یعنی نوازش
دختر که باشی شانه هایت استواریست

دختر که باشی گاه می‎خندی و گاهی
آب و هوای چشمهات ابری بهاریست

دختر پر از شور است، شیرین است دختر
دختر همیشه آن کسی که دوست داریست

 

دختر که باشی گیسوانت رود جاریست
قلب درون سینه‎ات هم یک قناریست

دختر که باشی دست تو یعنی نوازش
دختر که باشی شانه هایت استواریست

دختر که باشی گاه می‎خندی و گاهی
آب و هوای چشمهات ابری بهاریست

دختر پر از شور است شیرین است دختر
دختر همیشه آن کسی که دوست داریست

دنیا بدون او سیاه و سرد و گنگ است
خانه بدون او پر از حس نداریست

احساس دختر چیست... گلبرگ گل سرخ
حتی خراشی روی آن یک زخم کاریست

آغوش گرم و چشم هایش خیس و مرطوب
دختر شبیه آسمان شهر ساریست

دختر که باشی خاطراتت با برادر
لبریز از آب انبه و ماشین سواریست!

دختر که باشی می‎شوی همکار مادر
چون کار آشپزخانه هم کاری اداریست

از سوسک ها هرگز نمی ترسد، بدانید!
چون که بدش می‎آید از آنها فراریست

دختر همیشه بهترین نقاش دنیاست
وقتی که آثارش همیشه دل نگاری است

دختر یکی یکدانه‎ی آغوش باباست
در چشم بابایش نماد با وقاریست

شرم ملیحی می‎نشیند در نگاهش
هر گاه حرف ازدواج و خواستگاریست

مهرش نشسته در دلش او که بیاید
دختر جواب آخرش، آهسته آری‎ست...

دختر نباشد خانه خیلی سوت و کور است
اصلا وجودش توی خونه اضطراریست

دختر تمام سهمش از دنیا، زمین، عشق
دل بی‎قراری بی‎قراری بی‎قراریست

خالق برای زینت عرش آفریدش
دختر میان آفرینش شاهکاریست

آیینه نام چشم‎های دختران است

دختر که باشی طعم لبخندت اناریست...



شعرگروهی :کاری از دخترهای گروه انارستان (شاعرها: ریحانه ابوترابی، طیبه عباسی، بشری صاحبی، فاطمه قاسمی،فاطمه بیرامی، نفیسه موسوی، فائزه کثیری، فاطمه نصیری، ریحانه کاف، زهرا امیری، تهمینه قنبری. )

نظرات 3 + ارسال نظر
دلسوختگان 28 مرداد 1394 ساعت 12:24

بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم
که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش ،
اما حرفش هیچ‌وقت از یادم نمی رود، می گفت :
زندگی مثل یک کلاف کامواست ،
از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم ،
گره می خورد، می پیچد به هم، گره گره می شود ،
بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی ،
زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر می شود، کورتر می شود ،
یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید ،
یک گره ی ظریف کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد ،
محو کرد، یک جوری که معلوم نشود ،
یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند ،
همان کینه های چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید ،
زندگی به بندی بند است به نام "حرمت "
که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است ...

" زنده یاد مرحومه سیمین بهبهانی "

صبا سادات 28 مرداد 1394 ساعت 10:01 http://zsaba1.blogfa.com

دختر یعنی آرامش ، نوازش ، محبت ، دلسوزی ، دوست داشتن و ...
خیلی زیبا بود ، تشکر ممنون از حضور زیبا و باشکوهت ، موفق باشی ، یا علی

حمید عسکری 28 مرداد 1394 ساعت 09:39 http://sobhbabaran.blogfa.com

روزگار غریبیست
دیروز از تنهایی ؛
به (( تن ها )) رو کرده بودیم
وامروز از آزار (( تن ها ))
به تنهایی

سلام وعرض ارادت دوست گرامی .
ممنونم از لطف حضورت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.