عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

دلٍ من برای تو، دلٍ تو برای من



غروب؛ فرا میرسد

و دلتنگی ام از تو 

بر تن موج سوار میشود

و می سُرایم
غزلی را
با قافیه‏ ی اشک و حسرت
و عشق را
گوشزد میکنم

روبه آفتاب دلم..


من از عطرِ آهسته‌ی هوا می‌فهمم

تو باید تازه‌گی‌ها

از اینجا گذشته باشی.

گفت‌وگویِ مخفی ماه وُ

پرده‌پوشیِ آب هم

همین را می‌گویند.

دیگر نیازی به دعای دریا نیست

گلدان‌ها را آب داده‌ام

ظرف‌ها را شسته‌ام

خانه را رُفت و رو کرده‌ام

دنیا خیلی خوب است،

بیا!

علامتِ خانه‌بودنِ من

همین پنجره‌ی رو به جنوبِ آفتاب است،

تا تو نیایی

پرده را نخواهم کشید.

تعریف زندگی


تو برای من

تعریف زندگی بودی 

من برای تو

یک نردبان بلند!

گاهی ارتقاع،

پست ترین جای زمین است...

جایی که تو ایستاده ای

دو همدم همیشگی...

پیش از خواب

می‌چرخم به سمتش

حرفی نمی‌زنیم

به هم نگاه می‌کنیم

من و 

دیوار رو به ‌رو...