عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

باران باش...


خدایا ...

می دانم این روزها از دستم خسته ای

کمی صبر کن خوب می شوم ...

بگذار باران بزند

دلم بگیرد

می روم زیر آسمانت

دست هایم را می سپارم به دستت

سرم را می گیرم به سمتت

قلبم مالِ تو

اشک هایم که جاری شود

می شوم همانی که دوست داری ...

نظرات 5 + ارسال نظر

یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت‌ :
استاد 3 ترم است که شما منو از این درس میندازید ...!
من که نمیخواهم موشک هوا کنم ، میخواهم در روستایمان معلم شوم
دکتر حسابی در جواب شاگردش گفت :
تو اگر نخواهی موشک هوا کنی ، و معلم شوی قبول ...!
ولی تو نمی توانی به من تضمین دهی که :
یکی از شاگردان تو در روستا نخواهد : موشک هوا کند ...!؟

amin 17 آبان 1394 ساعت 08:27 http://aspris.blogfa.com

درود
12 آبان شد
به روزم
هماره انوشه بزی

هنوز در دل ما شور و زور بازوست
بیا درخت بکاریم ، باز روی زمین
بدون آنکه بگوئیم ،
کی شکوفه دهد
و میوه ای که به بار آورد ،
که خواهد چید .
بهار تازه نفس ، خرم و دل افروز است
بیا خیال کنیم
تولد من و تو صبحگاه امروز است ...

"ژاله اصفهانی"

ممنونم تز نگاه زیبا وپرمهرتان

سلام وصبح اول هفته تون بخیر وشادی.
پاینده باشید دوست گرامی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.