عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

عطر نفس هایت..

همین که در میان عطر نفس هایت دستانت مال من باشد کافیست...

پرواز پرواز ...

تو کیستی که پراکنده در هوای منی
تنیده ای به وجودم ولی سوای منی

کجای زمزمه هایم،کجای حادثه ای؟
کجا بجویمت ای جان،که ناکجای منی

گره زدی به نگاهت کلاف چشم مرا
به این گره زدنت هم گره گشای منی

درین هجوم سیاهی که ماه پیدا نیست
چه باکم از بیراهه؟که روشنای منی

کسی شبیه تو درمن،مرا به دریا برد
رسیده ام به یقین:این که ناخدای منی

سوال کرده ام عمری:چرا...چرا...واینک
تویی که پاسخ صدها چرا چرای منی

ولی سوال بدون جواب مانده ی من:
تو ای غریبه که هستی که آشنای منی


وجودم از تمنای تو سرشار است

 زمان در بستر شب خواب و بیدار است

هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
 خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز