-
باران باش...
16 آبان 1394 12:51
خدایا ... می دانم این روزها از دستم خسته ای کمی صبر کن خوب می شوم ... بگذار باران بزند دلم بگیرد می روم زیر آسمانت دست هایم را می سپارم به دستت سرم را می گیرم به سمتت قلبم مالِ تو اشک هایم که جاری شود می شوم همانی که دوست داری ...
-
بسه دنیا . دیگه بسه تو دیگه کار نده دستم من به ساز تو میرقصم من به ساز تو میرقصم تو بزن تا من برقصم تو بزن تا من..
16 آبان 1394 11:44
تو با من باش از خوشحالی بسیار… می رقصم بگو با دَف، پیانو، چنَگ، حتی تار… می رقصم تو باشی در کنارم وااای… مثل قاصدک در باد برایت عاشقانه، صد هزاران بار… می رقصم سماع و باله و هیپُ پاپ و تانگو… بندری، ترکی به هر سازت بدون دِرهَم و دینار… می رقصم بیا بنشین میان چشم من ای نازنین دلبر که دائم دور تو چون پایه ی پرگار… می...
-
لذت از تک تک لحظات زندگی ...
16 آبان 1394 10:48
اگر کسی را دیدید که از کوچکترین چیزها لذت می برد، محو طبیعت می شود، کمتر سخت می گیرد، می بخشد، می خندد، می خنداند و با خودش در یک صلح درونی ست، او نه بی مشکل است نه شیرین مغز ! او طوفان های هولناکی را در زندگی پشت سر گذاشته و قدر آنچه امروز دارد را می داند . او یاد گرفته است که لحظه لحظه ی زندگی را در آغوش بگیرد ...
-
زیبایی تو ..
5 آبان 1394 19:36
غرور را دوست دارم ! گاهی غرور آخرین تکیه گاه است وقتی همه چیزت را باخته ای ! غرور همچون نقابیست که به پشتوانه اش می توانی تصویر درهم ِ ویرانیات را پنهان کنی ! ... تو هیچ چیز از من نمی دانی نمی دانی چه قدر سخت است در برابر آن همه زیبایی تو سیل نگاهم را پشت سد غرورم مهار کنم و نقش کسی را بازی کنم که برایش بود و نبود...
-
نماز عشق
28 مهر 1394 13:48
ایام ماه محرم رو به شما تسلیت عرض میکنم التماس دعا دارم. عمری نماز به پا داشتم و ندانستم برای چیست و چه می گویم . ولی امروز الله اکبر گفتم . تو نیز مرا بزرگ خواندی . نیت کردم ، نظر کردی و من مشغول به توصیف صفات تو شدم . گفتی از توصیف بی نیازم (سبحان الله عما یصفون) . تو خود را در نماز توصیف می نمایی بنده ی من ، حال...
-
تو گل سرخ منی تو...
20 مهر 1394 15:07
تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو چنان شبنم پاک سحری ؟ نه از آن پاک تری تو بهاری ؟ نه بهاران از توست از تو می گیرد وام هر بهار اینهمه زیبایی را هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو ...
-
در انتهای خارهای یک کاکتوس
13 مهر 1394 15:31
نه ! همیشه برای عاشق شدن ، بهدنبال باران و بهار و بابونه نباش ! گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس ، به غنچهای میرسی که ماه را بر لبانت مینشاند . .
-
حکایت بارانِ بی امان ...
11 مهر 1394 15:28
حکایت بارانِ بی امان است این گونه که من دوستت میدارم ... شوریده وار و پریشان باریدن بر خزه ها و خیزابها به بیراهه و راهها تاختن بیتاب ٬ بیقرار دریایی جستن و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن و تو را به یاد آوردن .. حکایت بارانی بیقرار است این گونه که من دوستت میدارم ...
-
پاییز...
8 مهر 1394 14:18
پــاییــز هیــچ حــرف تــازهای بــرای گفتــن نــدارد بــا ایــن همــه از منــبر بلنــد بــاد بــالا کــه مــی رود؛ درخــتهــا چــه زود بــه گــریــه مــی افتنــد
-
بانوی بخشنده ی بی نیاز من !
4 مهر 1394 14:01
بانو بانوی بخشنده ی بی نیاز من ! این قناعت تو ، عجب دل مرا می شکند ... این چیزی نخواستنت، و با هرچه که هست ساختنت این چشم و دست و زبانِ توقع نداشتنت و به آن سوی پرچین ها نگاه نکردنت .. کاش کاری می فرمودی دشوار و ناممکن که من به خاطر تو سهل و ممکنش می کردم کاش چیزی می خواستی مطلقاً نایاب که من به خاطر تو آن را به دنیای...
-
باز پاییز ...
1 مهر 1394 09:54
پاییزت پر از رگبار آرزوهای قشنگ اولین لحظه های پاییزت از نم نم باران خوشرنگ و من آرزومند آرزوهایت . .. .
-
سنگ باش بانو!
31 شهریور 1394 10:35
سنگ باش بانو ! شیشه که باشی می شکنند تو را به جرم شفافی و میگویند : شکستنی را باید شکست ... سفت باش بانو ! نرم که باشی تورا خفه میکنند زیر غرورشان و میگویند : سکوت نشانه رضایت است ... مرد باش بانو ! زن که باشی لگد کوبت میکنند زیر هوس هایشان و میگویند : هرزه بود ... خار باش بانو ! گل که باشی اسید پاشی ات میکنندبه انگ...
-
آیا نامه های مرا می خوانی؟
29 شهریور 1394 12:00
برای تو می نویسم ! برای تو که معنای باران را از ناودانها نمی پرسی برای تو که پنجره را به خاطر دیدن خورشید دوست داری و به یاس به خاطر اینکه بو ی یار را دارد احترام می گذاری هر گاه من نگاه تو را شعر می کنم اگر کلمات همراه من نباشند دلم می پوسد... اگر کلمات از من ب گ ریزند و من را تنها بگذارند از درون می گدازم
-
باران تمام پنجره ها را گرفته است
11 شهریور 1394 12:12
دیشب باران قرار با پنجره داشت روبوسیِ آب دار با پنجره داشت یک ریز به گوشِ پنجره پچ پچ کرد چک چک چک چک… چه کار با پنجره داشت؟!
-
چشم های تو سرچشمه دریاهاست
10 شهریور 1394 15:27
سلام دوستان مهربانم..بلاگ وبلاگ باز نمیشه.. نتونستم کامنت بزارم شرمنده...ممنون از همتون. در تاریکی چشمانت را جستم در تاریکی چشمانت را یافتم و شبم پر ستاره شد تو را صدا کردم در تاریکی ِ شب ها دلم صدایت کرد و تو با طنین صدایم به سویم آمدی با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی برای چشم هایم با چشم هایت برای لب هایم با لب...
-
[ بدون عنوان ]
7 شهریور 1394 10:55
زندگی زیباتر از آن چیزی است که فکرش را میکنیم. نباید اجازه دهیم زشتی ها، زیباییهای اطرافمان را تار کنند. این دست ماست که چه چیزی ببینیم و چه چیزهایی را از صفحه دیدگانمان پاک کنیم. بیایید خوب ببینیم، زیبا زندگی کنیم و دوست بداریم هرآنچه که دوست داشتنی است ... .
-
دیگر خاطره ها کفاف تنهایی هایم را نمی دهند بیا...
4 شهریور 1394 15:48
تو را دوست می دارم نمی خواهم تو را با هیچ خاطره ای از گذشته و با خاطره ی قطارهای درگذر قیاس کنم تو آخرین قطاری که ره می سپارد شب و روز در رگ های دستانم تو آخرین قطاری من آخرین ایستگاه تو را دوست دارم نمی خواهم تو را با آب... یا باد با تقویم میلادی یا هجری با آمد و شد موج دریا با لحظه های کسوف و خسوف قیاس کنم بگذار فال...
-
این مه که منم
31 مرداد 1394 14:43
از تمامی رودهایی که به چشم دیدهام رودخانه تویی از سراسر جادههایی که عبور کردهام جاده تویی چرا که هیچ رودخانهای از دور غرقَم نکرد چرا که هیچ جاده ندیدهام نرفته در آفاقَش گم شوم. از تمامی بالهایی که بر دوش بردهام پر و بالم تویی پیشاپیشَم میروی و من پی بالها میدوم.
-
لحظه های ناب
29 مرداد 1394 10:20
این عشق ماندنی این شعر بودنی این لحظه های با تو نشستنی سرودنی نیست این لحظه های ناب در لحظه های بی خودی و مستی شعر بلند حافظ از تو شنیدنی است. × این سر - نه مست باده ٬ این سر که مست مست دو چشم سیاه توست اینک به خاک پای تو می سایم کاین سر به خاک پای تو با شوق ستودنی ست ...
-
مساحت عشق
28 مرداد 1394 15:14
نخست ،عشقی ست سبز و عشق ، در قلب سرخ و قلب ، در سینه ی پرده ای می تپد که با دل و عشق خویش همیشه را خرم است... پرنده بر ساقه ای ست وساقه بر شاخه ای درخت در بیشه ای و بیشه در ابر ومه و ابر ومه گوشه ای زعالم اعظم است... کنون بدست اورید مساحت عشق را که چندها برابر عالم است...
-
دختر که باشی ...
28 مرداد 1394 09:23
دختر که باشی گیسوانت رودِ جاریست قلب درون سینهات هم یک قناریست دختر که باشی دست تو یعنی نوازش دختر که باشی شانه هایت استواریست دختر که باشی گاه میخندی و گاهی آب و هوای چشمهات ابری بهاریست دختر پر از شور است، شیرین است دختر دختر همیشه آن کسی که دوست داریست دختر که باشی گیسوانت رود جاریست قلب درون سینهات هم یک...
-
عشق یعنی ...
26 مرداد 1394 13:35
می توان عاشق بود به همین آسانی .. من خودم چندسالی ست که عاشق هستم عاشق برگ درخت عاشق بوی طربناک چمن عاشق رقص شقایق درباد عاشق گندم شاد! آری میتوان عاشق بود مردم شهر ولی میگویند عشق یعنی رخ زیبای نگار! عشق یعنی خلوتی با یک یار! یابقول خواجه، عشق یعنی لحظه ی بوس و کنار! من نمیدانم چیست اینکه این مردم گویند.. من نه یاری...
-
با توام ...
21 مرداد 1394 09:11
با توام ای لنگر تسکین ! ای تکان های دل ! ای آرامش ساحل ! با توام ای نور ! ای منشور ! ای تمام طیف های آفتابی ! ای کبود ارغوانی ! ای بنفشابی ! با توام ای شور ! ای دلشوره ی شیرین ! با توام ای شادی غمگین ! با توام ای غم ! غم مبهم ! ای نمی دانم ! هر چه هستی باش ! اما کاش ... نه جز اینم آرزویی نیست : هر چه هستی باش ! اما...
-
عاشقم..
17 مرداد 1394 09:15
فریدون مشیری: عاشقم….. اهل همین کوچه ی بن بست کناری ، که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ، تو کجا ؟ کوچه کجا ؟ پنجره ی باز کجا ؟ من کجا ؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا ؟ تو به لبخند و نگاهی ، منِ دلداده به آهی ، بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی…… گُنه از کیست ؟ از آن پنجره ی باز ؟ از آن لحظه ی آغاز ؟ از آن...
-
رهایم کن ..
11 مرداد 1394 03:52
رهایم کن غم امشب،،، که من با یاد او پیمانه بر دستم... به یاد عشق او همواره من مستم.... به یاد عشق مى خوانم... به یاد عشق مى رقصم.... خیالش با من است و من،،،، از این رویا سرمستم... از آن دورهاى شهر پیداست کور سویى،،، چراغ خانه معشوق مى سوزد،،، و من شادم از این گرمى که او،،، در دست یار خود سرمست است.... من و یادش، من و...
-
لکنت زبان..
6 مرداد 1394 12:58
لبخند که می زنی .. من زل می زنم به دست هایت ، به ساعت مچی طلایی ات ، به آستین پیراهنت ، تا فرو نروم در زمین .. لکنت زبان هم بهانه خوبی ست برای مزه مزه کردن اسمت .. !! .. .. .. .. دوچیز بهترین اند… ❥ زیستن از سره شوق و خندیدن از ته دل… امیدوارم هردو ماله شما باشه…
-
پرواز پرواز ...
6 مرداد 1394 08:42
تو کیستی که پراکنده در هوای منی تنیده ای به وجودم ولی سوای منی کجای زمزمه هایم،کجای حادثه ای؟ کجا بجویمت ای جان،که ناکجای منی گره زدی به نگاهت کلاف چشم مرا به این گره زدنت هم گره گشای منی درین هجوم سیاهی که ماه پیدا نیست چه باکم از بیراهه؟که روشنای منی کسی شبیه تو درمن،مرا به دریا برد رسیده ام به یقین:این که ناخدای...
-
دلٍ من برای تو، دلٍ تو برای من
3 مرداد 1394 21:12
غروب؛ فرا میرسد و دلتنگی ام از تو بر تن موج سوار میشود و می سُرایم غزلی را با قافیه ی اشک و حسرت و عشق را گوشزد میکنم
-
روبه آفتاب دلم..
3 مرداد 1394 15:42
من از عطرِ آهستهی هوا میفهمم تو باید تازهگیها از اینجا گذشته باشی. گفتوگویِ مخفی ماه وُ پردهپوشیِ آب هم همین را میگویند. دیگر نیازی به دعای دریا نیست گلدانها را آب دادهام ظرفها را شستهام خانه را رُفت و رو کردهام دنیا خیلی خوب است، بیا! علامتِ خانهبودنِ من همین پنجرهی رو به جنوبِ آفتاب است، تا تو نیایی...
-
تعریف زندگی
2 مرداد 1394 21:31
تو برای من تعریف زندگی بودی من برای تو یک نردبان بلند! گاهی ارتقاع، پست ترین جای زمین است... جایی که تو ایستاده ای